خدایا مواظب فرشته کوچولوی توی شکمم باش

بدون عنوان

نشد مامانی نشد شاید خدا نخواست عزیزم . رفتم جلو جلو آزمایش خون دادم دل نداشتم صبر کنم موعد پری بیاد و رد بشه منفی بود . دیگه این سال اقدامی نداریم تا من وزنمو کم کنم و سیاتیک کمرم رو درمان کنم و ایشالا احتمالا تو اون سال بعد از عید و اینا اقدام داریم ناراحتم؟ اره ناراحتم..... فقط سعی میکنم خودمو بزنم به اون راه.... بابایی ت خیلی بیشتر ناراحته عزیزم. واسه ارامشش اونجا پیش خدا دعا کن و از خدا بخواه زودتر بیای تو زندگیش و بهش لذت بابا شدن چشونده بشه گناه داره براش خیلی ناراحت ترم نسبت به خودم. یه کمی هنوز امید دارم به عقب افتادن پری و اینا که یه وقت باردار باشم چون زودتر از موعد پری رفتم منتها فکر میکنم امید الکی یه   ...
2 بهمن 1393

بدون عنوان

از دست بابایی ت ناراحتم خیلی گیج میزنه این روزا. با وجود خوب بودنش اما این گیج زدنش خیلی  عذابم میده  نمیدونم چیکارش کنم مامانی میترسم روز به روز بدتر بشه. الان تو این سن با مسئولیت های معمولی اینه پس فردا چی میخواد بشه. هر روز خدا باید دنبال یه چیز بگرده. دیروز تا حالا هم شارژر قوی گوشی هامونو برده گم کرده.... یه حرفو سه بار باید.تکرار کنی اخرشم معلوم نیس فایده داشته باشه یا نه.  آدم خسته میشه خب. تموم خوبی هاشم یه طرف  بذاری نمیشه تحمل کرد همچین وضعیتی رو. امشب ناشکری کردم خدا منو ببخشه از ناراحتی زیاد گفتم خوشحالم که منو تو بچه مون نشد. چون خیلی خیلی باهات مشکل دارم و خواست خدا بود که باردار نشم. با اینکه نمیدو...
30 دی 1393

دلم میخواد که اگه اون میخواد... باشی

lمیدونی دلم چی میخواد مامانی . اینکه چشمامو ببندم یهویی باز کنم آخر هفته باشه . نه نه اصلا این هفته تموم شده باشه هفته ی بعدی اومده باشه . اصلا هفته ی بعدی هم از 4 بهمن رد شده باشه هشتم 8 بهمن باشه تا زودتر تکلیفم معلوم شه. نه نه میدونی چیه ؟ دلم میخواد 8 بهمن باشه من هنوز پری نشده باشم نشونه های حاملگی رو داشته باشم صبح پا شم دلم یه خرده هم بزنه اما بعدش خوب شه . به خدا گفتم راضی ام به رضات و هر چی صلاح میدونی اما ته دلم دوست دارم دلیل زندگیم بودنت بشه تا حال خوب منو بابایی باز برگرده. بماند که کللللی هم نقشه کشیدم که اگه نیومدی چیکارا کنم که سرگرم بشم اما خب ته دلم میخوام که باشی . البته البته حس میکنم هیچ خبری نیست . خودم حس میکنم بارد...
28 دی 1393

اقدام جدی

یه جورایی اقدام جدی رو این بار انجام دادیم. این سری این پری. سه شب در حوالی تخمک گذاری.  اولیش شب جمعه بود که هنوز کیت تخمک گذاری م مثبت رو نشون نداده بود اما چون شب تولد پیغمبر بود نیت کردم اقدام کنیم.  فرداش یعنی صبح جمعه کیت مثبت شد و اقدام بعدی رو همون شب انجام دادیم یعنی شب شنبه. صبح شنبه باز کیت مثبت بود اما چون شبش میشد شب یک شنبه اقدام نداشتیم. و صبح یک شنبه که دیگه کیت هم منفی شده بود اقدام سوم رو شبش یعنی شب دو شنبه انجام دادیم. دیگه توکل به خدا هر چی خودش صلاح بدونه راضی ام. اما بابایی خیلی دلش میخواد این بار بشه چون سری قبل با یکبار و یک شب اقدام بدونه اینکه بدونیم حوالی تخمک گذاری هست یا نه من این قدر عقب انداختم، ...
22 دی 1393

حس بد

یه حس چندش خیلی بدیه.  شما نیومدید مامانی ها. با اینکه پری انقدددد بی سابقه عقب.افتاد و بیبی چک هم مثبت شد اما آخرش پری اومد و یه دردی داشتم که داشت منو میکشت.  تو این 28 سال اینطوری درد پری نکشیده بودم.  الان پری خوب شده و من بخاطر زخم رحمم دارم شبها عسل درمانی واژینال میکنم. هر شب یه جور دارم اذیت میشم یه لباس زیر و یه شلوار اختصاصی واسه شبها در نظر گرفتم چون عسل برمیگرده به سمت لباسم. امشب که دیگه داغون شدم.ساعت چهار صبحه خوابم نمیبره عوقم میگیره از این حالت هی عسلها برمیگردن بیرون خیلی دارم اذیت میشم.اما تازه اول این تحمل کردن هاست. به خاطر شما حاضرم هر کاری بکنم هر چیزی رو تحمل کنم فقط بیاید از پیش خدا تو بغلمون. ...
16 دی 1393

بدون عنوان

سلام مامانم.یا بهتر بگم مامانی هام.چون دلم شدید میخواد دوقلو باشید.دیشبم خواب دیدم سه قلو بودید واااااای که چقدر حس خوبی بود. اولین اقدام رو پریشبا شب جمعه داشتیم. زیر دلم یه کوچولو درد و تیر کشیدن دارم خیلی کم. نمیدونم چی قراره بشه هرچی خدا بخواد.
17 آذر 1393

من و آرزوهای سال دیگه

مامانم بیا که سال دیگه روز همایش شیر خوارگان حسینی من تو خونه نمونم. بغلت کنم از درِ خونه ی خودِ خودمون بریم واسه اینکه نذر یاری امام زمانت(عج) کنم. +اگه دو تا باشید چه بهتر فقط یکی تون پسر باشه همجنس خودِ آقا علی اصغر که همگی مون تو بغل مامان بزرگ هاتون بریم. با دستهای کوچولوت دعا کن. مامانی و بابایی رو و همه ی دوستهای مامانی رو دعا کن. اونها که تو حسرتن دامنشون سبز بشه و اونها که باردارن بسلامتی بارشون رو تو آغوش بگیرن. ...
9 آبان 1393

یه روز مهم

مامانی من تو این هفته رفتم ابروهامو هاشور زدم که بعد از اینکه اقدام کردیم دیگه نمیشه تاتو و هاشور اینا کرد اوکی باشم. رفتیم با بابایی تهران. تجربه ی خوبی بود. یه بیست و چهار ساعت رفتیم و برگشتیم. اما خیلی اذیت شدم خیلی درد کشیدم. وسط همه درد کشیدن ها با فکر کردن به تو خودمو آروم میکردم . میگفتم اینا رو برای آینده تحمل میکنم.  و اما امروز ! امروز هم روز مهمی برای بابایی یه. بابایی از طرف آقاجون اینا ارث کچلی داره  یعنی آقاجونت کچله حالا بعدا میای می بینیش رو کله شم چالاپ چالاپ میزنی   بابایی موهاش از قدیم میریخت تا تصمیم گرفت بره بکاره منم موافقت کردم و بالاخره بعد از کلی لیزر و اینا امروز نوبت عمل کاشت موی بابایی خوشک...
1 آبان 1393

اسم

بابایی دیشب میگفت اسم دختر چی قشنگه؟ گفتم غیر از آیدا و شیدا که قبلا گفتیم آذین قشنگه. بعد رفتیم سراغ اسم پسرا برات اسم اشکان رو من خیلی دوست دارم بابایی از اسم آرمین خوشش اومد چون شبیه اسم خودشه و شایان و شروین هم دوست داره من دوست ندارم و افشین هم اسم قشنگی یه اما تک نیست.  خلاصه که هنوز هیچ اقدامی نکرده ما نشستیم مثه خل و دیوونه ها اسم ها رو بررسی میکنیم. میدونی مامانی از بابت خواب هایی که دیده شده و اون طب ابوعلی سینا که با زنجیر طلا گرفتن رو نبضم همه چیز حکایت از پسر بودنت داره. خب یه جورایی واسه بابایی بهتره چون تو رو می بره با خودش بیرون و یه جورایی رفیق بابایی میشی و هر چی دیگران برا خودش کم گذاشتن واسه تو جبران میکنه . منم ب...
15 تير 1393

بدون عنوان

سلام مامانی تو هنوز نیومدی یعنی نخواستیمت به خاطر یه سری موضوعات مختلف اما تازه نیت کردیم که امسال اقدام کنیم.اما فعلا مامانی مریضه اگه مریض نبود حتی شاید پارسال اقدام کرده بودیم. فرشته ی کوچولوم الان که پیش خدایی برا مامانی دعا کن.مامانی دلش شکسته.هم مریضه هم دل شکسته س.برام دعا کن عشقم. هیچ کس منو دوست نداره مامانی هیچکس حتی خدا.  منم هیچ کسو دوست ندارم....  اما کاش تو بیای تو باشی من مطمئنم یکی هست که دوسم داشته باشه.منم واقعا دوسش داشته باشم. امشب دلم مثه خیلی وقتای دیگه گرفته ناراحتم از دست بابات از دست مامانجونت از دست مامان بزرگت مامان خودم. منم و کلی انرژی منفی. واسه مامانی دعا کن.پیش خدایی از خدا بخواه به مامانی ظرفی...
5 تير 1393