خدایا مواظب فرشته کوچولوی توی شکمم باش

تولد بابایی

1394/6/4 10:20
نویسنده : مامانی
322 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامانی از اخرین باری که برات نوشتم خیلی میگذره حتی نتونستم سونوی اخر رو برات بنویسم حتی نشد بنویسم که شما پسر شدی همونی که منو بابا و بابابزرگ و مطمعنا بقیه میخواستیم بنا به خیلی دلایل. البته سلامتی ت در اولویت بود اما دیدنی بود خنده ی بابایی ت تو اطاق سونو وقتی دکتر گفت اینم جنسیتش و در جواب بابا که از روی صفحه سونو حدس زد پسری و پرسید پسره؟ گفت بله! یعنی خندش خیلی باحال بود. با اینکه قبلش هم گفته بود من دختر هم خیلی دوست دارم چون دختر دلسوز پدر مادره حتی اگه اولی پسر بشه مطمئن باش دختر هم میخوام و ایشالا دومی دختر بشه. 

بعد از اینکه فهمیدم پسری و میتونم طبق جنسیتت برات خرید کنم خیلی ذوق بازار رفتن داشتم و رفتیم چند تا تیکه کوچیک لباس هم برات خریدیم اما هنوز خرید اونطوری نکردم و قرار شده وسطای شهریور جدی بریم سراغ خرید. راستش خدا خودش شاهده چقدررررررر التماسش کردم یه خونه پیدا کنه برامون جور بشه از این جا بلند شیم اصلا دلم نمیخواد اطاقتو توی این خونه بچینمغمگین اما خدای خوبم هنوز به دعام گوش نداده و جوابی ازش نرسیده بهم. بگذریم

امروز چهارم شهریور تولد بابایی ته. پارسال واسه تولدش تو وبلاگ خودمون نوشتم ایشالا سال دیگه تولدت بابایی شدی و خداروصد هزار بار شکر همون شد. شما که خیلی به صدای بابایی ت وابسته شدی و عکس العمل نشون میدی. امشب و فرداشب خونه عمه تیم چون عروسی پسرعمه ته اما دیشب بخاطر کمر درد من قید عروسی پسر عمه بابایی رو زدیم و رفتیم بیرون بخاطر تولد بابایی. اول رفتیم خرید براش یه تی شرت خوشگل خریدیم بعدش رفتیم کلللللی گشتیم که بریم ی جای جدید شام بخوریم و بالاخره رفتیم فست فود کاردو و وقتی هم برگشتیم خونه من کادوی بابایی رو پول دادم بهش از طرف خودم و تو . 

من میدونم سال دیگه تولد بابایی یه شور و حال دیگه داره وقتی تو هستی وقتی براش ناز میکنی میری بغلش بوسش میکنی . وای خدا چقدر مشتاق اون لحظاتم .....

تولدت مبارک بابایی من و پسرت خیلیییییییییییییییی دوستت داریم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)