سونو غربالگری

یک شنبه ۲۷ اردیبهشت نوبت سونو و ازمایش سلامت جنین داشتیم  بابایی منو رسوند واسه سونوگرافی و مامانجون آقاجون رو برد رسوند ترمینال که قرار بود برن مشهد نذر نمازی که نیت کرده بودن برا بارداری منو برن ادا کنن ، یه عالمه التماس دعا گفتم و ازشون جدا شدم. وقتی پذیرش شدم  خانم منشی گفت یه چیز شیرین بخور منم زوری کلوچه و رانی خوردم و نشستم برای نوبتم وقتی رفتم داخل و اندام کوچولوتو دیدم دلم‌ضعف رفت و اشک اومد تو چشمام دقیقا حالا تو پایان سه ماهگی شکل و شمایل یه بچه رو داری اما خیلی ریزه تر اندازه مشت دست مثلا سرتم اندازه بدنت بود تقریبا تند تند به منشی ش اندازه ها رو گفت فقط چون شما سر و ته بودی یکی از اندازه ها رو نتونست ببینه له من گفت بچرخ به پهلوی چپ چندتا هم سرفه کردم اما فایده ای نداشت شما بازم سر و ته خوابیده بودی تو شکمم هی میگفت شکمت رو شل بگیر منم شل گرفته بودم خیلی هم درد داشت سر دستگاه رو محکم میکشید روی شکمم تا اینکه گفت پاشو برو چیز شیرین بخور . بابایی رسید کلی چیز شیرین خریدیم و حالم دیگه داشت به هم میخورد اما زوری خوردم چون میدیدم چندنفری رو برای بار چندم رد میکرد بیرون چون بچه های لجباز نمی چرخیدن اما شما عزیزدل من بودی زودی واکنش نشون دادی، اخه من مدام لمست میکردم که واکنش نشون بدی، برای همین وقتی بار دوم رفتم داخل قشنگ خوابیده بودی پایین رحمم و تونست خانوم دکتر ان تی رو هم مشخص کنه بنویسه ، ضربان قلب نازنینتم گوش دادم فقط جنسیتت مشخص نبود ، جواب رو گرفتم و رفتیم ازمایشگاه ازمایش سلامت جنین هم دادم، خلاصه که فدای سرت ۳۶۳ هزار تومن دیروز خرجمون شد. 

از وقتی تو مانیتور دیدمت اندازه یه عروسک کوچولو بودی اما دقیقا شکل یه نینی انگار بیشتر باورم شده که باردارم و تو رو توی وجود خودم دارم و حس کردم که خیلی بیشتر باید مواظبت باشم. فقط به خاطر مامانی و کمرش و اینکه هرچه سنگین تر بشم خرید سیسمونی اذیتم میکنه زود زود بهم جنسیتت رو نشون بده عزیزدلم. بماند که یه جورایی همه به این باور رسیدیم که کاکل زری هستی اما خدا خودش میدونه سلامتی ت بیشتر از هر چیزی مهمه هر چی میخوای باشی باش. بابایی تم مطمعنم اگه دخمل هم باشی یه عالمه دوستت خواهد داشت. 

محکم محکم بچسب به دل مامانی و خوب خوب رشد کن و قوی شو تا به وقتش. دوستت دارم عزیزم.